جدول جو
جدول جو

معنی هفت بنیان - جستجوی لغت در جدول جو

هفت بنیان
(هََ بُنْ)
به معنی هفت بناست که کنایت از هفت آسمان باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
هفت بنیان
هفت بنیاد گواژ هفت سپهر
تصویری از هفت بنیان
تصویر هفت بنیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت تنان
تصویر هفت تنان
هفت مرد، هفت دسته مردان خدا، اصحاب کهف، هفت تنان، حضرت محمد و خلفای راشدین و حسنین
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دهی است از بخش سنقر شهرستان کرمانشاهان دارای 350 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، حبوب و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
دهی است از بخش لاریجان شهرستان آمل که 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
اصحاب کهف است و آن یملیخا، مگشلینیا، مشلیتیا، مرنوش، دبرنوش، شادنوش، و مرطونش باشد. (برهان). یعقوب وراژینی نام آنان را چنین آورده است: مالخوس، ماکیمیانوس، مارسیانوس، دنوسیوس، یوحنا، سرافیون، کنستانتینوس. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، هفت اخیار را نیز گویند که عبارت از قطب، غوث، اخیار، اوتاد، ابدال، نقبا و نجبا باشد. گویند اینها سیصدوپنجاه وشش کس اند بر شش مرتبه، سیصد ازایشان در یک مرتبه باشند و چهل در یک مرتبه و هفت در یک مرتبه و پنج در یک مرتبه و سه در یک مرتبه و یکی در مرتبۀ بالاتر از همه است و قطب همان است و قوام عالم از برکت وجود ایشان است. (برهان) :
گر فرستی برای هفت تنان
دوستکانی، به دست خضر سپار.
خاقانی.
هفت طواف کعبه راهفت تنان بسنده اند
ماو سه پنج کعبتین داو به هفده آوری.
خاقانی.
گفتم ز شاه هفت تنان دم توان شنید
گفتا توان اگر نشدی شاه شاهقام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت زمین یا هفت اقلیم:
خون پدر دید در این هفت خوان
آب مریز از پی این هفت نان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ بِ)
به معنی هفت پرگار است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفت تنان
تصویر هفت تنان
هفت تن اخبار: (هفت تنان که مدار دنیا بوجود شریف ایشانست وبنظر ولیه مذکوره درآمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت بنا
تصویر هفت بنا
هفت ساختمان گواژ هفت سپهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت بنا
تصویر هفت بنا
((~. بِ))
هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین
سست بنیاد، واهی نهاد، بی اساس، بی پایه، واهی
متضاد: موثق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع بهرستاق لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی